واکسن 18 ماهگی
بالاخره روزی که از چند روز قبل استرسشو داشتم رسید سه شنبه صبح ساعت9 از خواب بیدارت کردم وقرار شد با بابایی ببریمت بهداشت و واکسنتو بزنیم . خوشبختانه خیلی هم سرحال بودی ورسیدیم و اولش اصلا گریه نکردی البته بابا محکم نگه ات داشته بود و من که اصلا طاقت نمی آوردم نگات کنم ولی وقتی واکسن دومی رو به پات زدن گریه وزاری کردی مامان قربونت بره که این همه درد کشیدی و وقتی تموم شد گذاشتیمت زمین وخودت راه رفتی البته لنگان لنگان، کاش اون موقع ازت فیلم میگرفتم آخه خیلی با مزه شده بودی الهی فدات بشم که بهونه نیاوردی و گریه و زاری نکردی. خلاصه بابا از اونجا رفت سر کارش ما هم رفتیم خونه مامانی اینا از اونجا هم رفتیم پارک تا شما یه خورده راه بری و پات خوب بشه تا رسیدیم فقط بدو بدو کردی و انگار که اصلا واکسنی در کار نبوده. خدارو شکر این یکی هم به خیر و خوشی گذشت الان دوروزه که گذشته و حالت خوبه دیروزهم که از صبح تا قبل ظهر یه کوچولو تب داشتی ولی از بعد ظهر به بعد بهتر شدی. خدا رو شکر بالاخره تموم شد تا شش سالگیت هم از واکسن خبری نیست
یک روز قبل واکسن تو حیاط کلی شیطونی کردی
یک ساعت بعد واکسن تو پارک
نفسم حال و روز خوشی نداره و تب کرده