ال آی فتح پورال آی فتح پور، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما ال آی

واکسن 18 ماهگی

  بالاخره روزی که از چند روز قبل استرسشو داشتم رسید سه شنبه صبح ساعت9 از خواب بیدارت کردم وقرار شد با بابایی ببریمت بهداشت و واکسنتو بزنیم . خوشبختانه خیلی هم سرحال بودی ورسیدیم و اولش اصلا گریه نکردی البته بابا محکم نگه ات داشته بود و من که اصلا طاقت نمی آوردم نگات کنم ولی وقتی واکسن دومی رو به پات زدن گریه وزاری کردی مامان قربونت بره که این همه درد کشیدی و وقتی تموم شد گذاشتیمت زمین وخودت راه رفتی البته لنگان لنگان، کاش اون موقع ازت فیلم میگرفتم آخه خیلی با مزه شده بودی الهی فدات بشم که بهونه نیاوردی و گریه و زاری نکردی. خلاصه بابا  از اونجا رفت سر کارش ما هم رفتیم خونه مامانی اینا از اونجا هم رفتیم پارک تا شما یه خورده ...
23 مرداد 1393

اولین اصلاح

دیروز با ال آی جونی رفتیم آرایشگاه تا موهاشو کوتاه کنیم اولش فکر میکردم شاید یه خورده سخت باشه و اجازه نده ولی خوشبختانه موردی پیش نیومد و دخترم جیکش در نیومد  این چند تا عکس رو هم بعد اصلاح ازت گرفتم   ...
14 مرداد 1393
1532 10 11 ادامه مطلب

آقاجون رفت پیش خدا

                                    از عرش صدای ربنا می آید                                   فریاد خوش خدا خدا می آید فریاد که در های بهشت باز کنید میهمان خدا پیش خدا می آید سلام ،امروز با دلی غصه وپر از اندوه اومدم روز 21 رمضان پدر بزرگمو از دست دادیم .دلم پر از غصه است الان چند روزیه که همش گریه میکنم آخه خیلی دوسش داشتم مرد با ایمان وبا تقوایی بود خوش به سعادتش واز خداوند واسه عزیز سفرکرده ام علو درجات الهی را خواستارم. دوست دار...
1 مرداد 1393

جوجوی مامان

سلام نفسم امروز اومدم باچند تااز عکسات که دیروز ازت گرفتم پس بریم تماشا چند روزیه به این میزه عادت کردی و از صبح تا شب روش میشینی و همه کاراتو روش انجام میدی و یه هویی پا میشی و میخوایی بپری  ودلم حری میریزه که نکنه خدایی نکرده دست و پات بشکنه نکن مامان آخه چقد بهت بگم خطر داره اما کو گوش شنوا   عشق مامان نفسمی،عمرمی،عشقمی داری واسه عروسکت لالایی میخونی و میگی نانا  خودتم که انگار خوابت میاد ...
16 تير 1393

ال آی ومناجات با خدا

      دخترم علاقه زیادی به نماز خوندن داره وهر کی که نماز میخونه میشینه جلوش وبا تعجب نگاش میکنه جیکش هم در نمیاد بعضی وقتا هم مهر رو بر میداره و بجاش پستونک میذاره دیشب ازم خواست تا چادر سرش کنم نماز بخونه  مامان فدات بشه چقدر هم بهت میاد قبول باشه دخترم ...
15 تير 1393

ال آی و شیطونی هاش

سلام به دختر ماهم  ال آی عزیزم چند روزیه میخوام بیام وخاطرات این یک ماه رو برات بنویسم شرمنده مامانی اصلا وقت نمیکنم. این روزا که هوا گرمتر شده بیشتر میبرمت بیرون چون تو خونه حوصله ات سر میره و هی دردر میگی. امروز اولین روز از ماه رمضونه و نشستیم توخونه واز بیرون خبری نیست ومنم با دهن روزه و تو این هوای گرم نمی تونم برم بیرون و باید یه جورایی سر شما رو گرم کنم . این روزا خیلی بلا شدی یعنی روز به روز به شیطونی هات اضافه میشه و دل همه رو مخصوصا من و بابا رو میبری . دخترم کم کم دیگه داره استقلال پیدا میکنه مثلا میخوای غذاتو خودت بخوری وهمه جا رو میریزی به هم اصلا هم دوست نداری من بهت غذا بدم . کفشاتو خودت با هزار مص...
8 تير 1393

گردش آخر هفته به گوری گل

پنجشنبه ظهر به همراه فک و فامیلهامون رفتیم گوری گل   جای دنجی بود وبهمون خوش گذشت. این تالاب مابین تبریز و بستان آباد قرارداره وطبیعت زیبایی توش حاکمه.                                                                                                                           ...
20 خرداد 1393